درد...زندگی...درد
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم
اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه زجری میکشد آن کس که از احساس
سرشار است
خداوندا تو تنهایی و من تنها
تو یکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا
فقط تنهای تنهایم...
نظرات شما عزیزان:
شعره عالیه خیلی قشنگه
پاسخ:سلام درسا جونم مرسی ک بهم سرزدی نظرلطفتته + نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392 ساعت 1:7 توسط :(
|
|
|